نتيجه گيری از تصاويری كه برای هر مسئله روی صفحه ی ذهن چيده می شن  شايد ساده باشه .

فکر می کنم يه تصوير حرف نهايی رو می زنه و هميشه هم می گه  پيچيده نيست اما ساده نگذر .

 

كتاب های میزبان

 

سلام .   چند سال پیش ،  پرنده ای  مهمون  كتابخونه ی مادربزرگ شد  و  با حوصله  و  رفت و آمد

زیاد و بی هیچ ترسی ،  آشیونه ای رو  گوشه ی کتابخونه  و روی یه دسته کتاب ساخت ! 

اين مسئله  برای همه ی ما خيلی جالب  و البته عجیب بود .  هیچ وقت  در  و يا پنجره ی اتاقی كه

كتابخونه اونجا بود بسته نشد .  نمی دونم چرا چند روز پيش  دوباره به یادش افتادم و به یاد سؤالی

كه شاید جوابش  به آرامش مادربزرگ  و فضای خونه ی مادر بزرگ مربوط می شد .

آشيونه ای كه بعد از رفتن پرنده ،  كم كم محو شد ؛  اما از ذهن من  هیچ وقت  محو نخواهد شد .

 

مهم نیست تا چند پلّه ...

 

                     

          من از گفتن می مانم ،  اما زبان گنجشكان

          زبان زندگی جمله های جاری جشن طبيعت است

          زبان گنجشكان يعنی :  بهار ،  برگ ، بهار  ...

           

          فروغ فرخزاد

رسم بهار

 

نمی دانم هرشب خوابم  و شايد بيدار و شايد صبح را با ستاره می بينم و ديگر خبری از خواب نيست .

ستاره های مهربان  كه هر صبح  با لبخندی كم رنگ ،  آرام  از روی سقف همه ی خانه ها  می گذرند .

ستاره هایی كه هر سال  با هر بهار  می خندند  و ايمان دارند  به معجزه ی لبخند غنچه های زمستان .

باور دارند حتی اگر یک گل هم در باغی دوردست نباشد ، باز هم  بهار خواهد آمد . 

بهاری  برای همه ی باغ ها ...

و می دانند  گلدان های خاليه گوشه ی  باغ خسته و بی گل را  چرا بايد  آب داد .

 

من  ديگر گلدان های خالی را هم  آب خواهم داد 

حتی هفت گلدان خاليه فصل های مبهم و نه چندان دور را

ديگر  فقط  به بهار فكر نخواهم كرد  و می خواهم بدانم

چرا  بهار  به گلدان های بدون گل هم  لبخند می زند ؟

چرا بهار حتی حرف های فضای خانه ای بی باغچه  و درختی بی شكوفه را هم  می شنود ؟

 


 همیشه سبز باشید  به رسم بهار ...