فراتر از آب

 

   

         امروز تنگ آب خالیست ...

         ماهی خیلی سبك رفت .  خیلی سبك ...  انگار هیچ وقت  هیچ وزنی  نداشته .

         

         به اجبار هر بهار به هفت سين دعوت می شن و امروز همه به دنیایی آبی تر از آب رفتن .

         از فردا  دیگه نه تنگی روی میزم هست، نه آبی و نه ماهی . تنگ آب  فقط سكوت كرده .

         من موندم و  یه تنگ خالی از ماهی ؛  اما پر از آب  و دارم به این فكر می كنم كه  تنگ آب  

         بدون ماهی چقدر بهتره . فقط آب .  دیگه ماهی هم هزاران بار در آرزوی فضایی وسیع تر

         دور خودش نمی چرخه .   بدون هیچ ترسی از واژه ی عید  فقط  راه خودش رو می ره ...

 

 


فصل بهار برای من پر از تولد عزیزان دور و نزديكه (البته بُعد مسافت) و امیدوارم همگی 

همیشه بهاری و سبز باشن .   29 اردی بـهشت هم ،  تولد دورترین دوست منه و من 

از طرف همه ی دوستانمون و خودم ،  تولد نگین عزیز رو  تبریك می گم .

و  یه آرزو هم برای ماهی های قرمز كوچك ...

امیدوارم  تنگ های آب از همون روز اول بهار  فقط میزبان

آب باشن و ماهی ها هر سال، آزاد عيد رو جشن بگيرن . 

 

خاطرات باغچه

 

میان پنجره و دیدن

همیشه فاصله ای است .

چرا نگاه نكردم ؟

-

فروغ فرخزاد

 

 وصف بخشی از خاطرات باغچه

 ۲۲  اردی بهشت


 

                و  باغچه هر روز همینجاست   اما فاصله ی سلام من  تا درخت بسیار است  ...

 

 

به وسعت یك دیوار

 

فقط كافی بود كمی آهسته تر  گذر می كرد ،  آن وقت بود كه  آهنگ نور بر روی دیواری كه  رنگ آسمان

را يادآور می شد ،  می شنيد .  زمزمه های عبادت درخت  با آسمان را می شنيد . 

چقدر خوب  هر روز درخت با خیال دیوار  هم كلام می شد .  خیال دیواری آبی كه بدون حضور درخت فقط

به رنگ گرم آجر بود و بس ...  دیواری كه روبرویش دیواری بلندتر بود  و هرگز آسمان را  از روبرو ندیده بود 

و عمود بر زمین  و با دید محدود  فقط رنگی آبی از آسمان را شناخته بود .  اما درخت آنچنان زیبا  آسمان

را برایش توصیف می كرد كه ديوار بی آنكه بفهمد   مدت ها بود كه به رنگ آسمان حرف می زد .

برایش  از دلیل مهربان بودن برگ هایش گفته بود  و هدیه ی نور  برای دیوار  از لابه لای سایه ی برگ ها

و  از وسعت آسمان  برایش می گفت ...

 

حد فاصل سبز

              

 

گلخونه ی من