رقصی در باد

سلام .  چند وقتی می شد ذهنم مشغول نوشته ای برای این پست بود . به نوعی با بقیه مطالب سرو نقره فرق داشت . به نظرم نوشتن و توضيح در مورد آثار ساده نيست . گاهی با توضيحات، پيام آثار كم رنگ می شه و گاهی هم بدون توضيح نبايد رها بشن . به عنوان اولین پست محیطی هم بدون توضیح نمی شد ازش گذشت . در هر صورت نوشتم ... بين هزاران لطف از جانب طبيعت احاطه شديم و هر روز بهترين حرف ها هديه داده می شه و اين بار  من به كمك فرفره ها و فرفره ها هم به كمك توضيحات روشن و شفاف زمين حرفی زديم برای آغاز مسيری نزديك تر به زمين ...

قبل از اجرا نگران بودم ... هم برای به هم زدن آرامش باغ و هم برای اينكه مطمئن نبودم تصوراتی كه تا روز قبل داشتم  تا چه حد قابل اجراست. اما به محض رسيدن به باغ انقدر آروم شدم كه ديگه هيچ خبری از نگرانی های اجرا نبود . انقدر طبيعت، مهربان ما رو در آغوش گرفت كه احساس می كردم ديگه نيازی به معرفی فرفره ها به درخت ها و زمين نيست . زمين خودش ما رو هدايت كرد و ايده هایی رو ازش گرفتم كه بين هيچ توضيح و تفسير و طرحی نمی شد پيدا كرد . موقع نوشتن خيلی برگشتم به سال های گذشته ... به نمايشگاه هنر مفهومی سال ۱۳۸۰ هم رسيدم . شايد اولين باری بود كه با هنر جديد و آثار مفهومی آشنا شدم . باورم نمی شه يك دهه گذشته !  اون سال با دنيای خيلی وسيع و جديدی آشنا شدم كه برام شبيه دنيای آزاد و بدون مرز خواب و رويا بود . آثاری كه اطمينان دارم هيچ وقت از ذهنم پاك نمی شن .  بعد از سال ها خيلی خوشحال شدم وقتی حدود سه سال پيش برای ايده گرفتن از مقاله های طبيعت برای پروژه ی دانشگاه (مربوط به طراحی پوسترهایی با موضوعات طبيعت )، دست به دامن اينترنت شدم و با فضاهایی آشنا شدم كه مربوط به هنر محيطی بود . تصور من در این رابطه  خيلی وسيع نبود . واقعا از ديدن اين همه اثر محيطی خوشحال شده بودم ... به خصوص از ديدن آثاری كه در اعتراض به مسائل و مشكلات زيست محيطی خلق شده بودن . يه موضوعی برای چندمين بار برام ثابت شد . اينكه حقيقتا به هر چی در اين دنيا با تمام وجود علاقه داشته باشيم حتما به سمت ما می ياد و يا ما به سمتش می ريم . خيلی ساده ست...  مسيری هر چند بسيار دور  اما مستقيم و بدون پيچيده گی ... نمی دونم چرا دوست داشتم اولين اجرا مربوط به سال ۸۹ باشه، اما نشد ... و بهار سال ۱۳۹۰ آغازی شد برای تجربه ی مسيری كه هر ثانيه از اون رو دوست دارم توضيحات سخاوتمندانه ی نور و زمين رو بشنوم . اميدوارم شنونده ی فراموش كاری نباشم .

" كاشكی می توانستيد از عطر خاك زندگی كنيد و چون گياهان هوا از پرتو نور بباليد ."

با نهايت سپاس از فاطمه ، شيدا ،‌ سالار ، الناز   كه با حضور اون ها گفت و گوی بسيار زيباتری بين فرفره ها و باغ شنيده شد .  همينطور سپاسگذارم از هنرمندی با ساده ترين اجراها  كه هميشه برام بی نهايت گويا و زنده ست ... و شايد اصلی ترين دليل من برای عبور از آغازی ست به رنگ سبز ...

                                                                          صفحه  ۲  

ادامه نوشته

با رنگ ها خندیدیم ...